خانه ی متروک
کسی دیگر نمی کوبد در این خانه ی متروک و ویران را
کسی دیگر نمی پرسد چرا تنهای تنهایم ومن چون شمع می سوزم و دیگر هیچ چیز از من نمی ماند
درون کلبه ی خاموش خود امّا کسی حال من غمگین نمی پرسد ومن گریان و نالانم ومن تنهای تنهایم
ومن دریای پر اشکم که طوفانی به دل دارم درون سینه ی پر جوش خود امّاکسی حال من تنها نمی پرسد ومن چون تک درخت زرد پاییزم که هردم با نسیمی می شود برگی جدا ازاو
وهربرگش ورق گردد به دست کودک کوچک وبازیگوش
که ازآن موشکی سازد برای قلب تنهایش
ومن همان تنهای تنهایم
هوشنگ
یکشنبه 25 دی 1390 - 9:28:13 AM